مبین مشغول تنظیم گوشی جدیدش بود
و مینا هم پالتوی مارک دارشو بر انداز میکرد و هر دو خوشحال بودند
اما مادر حسرت زده و ناراحت به فاکتور فروش دست بند ارثیه ای مادرش خیره شده بود.